عاشقانه 1
یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق بی صـدا میشکنه بغضش روی سـنـگ قبـر دلدار اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون تو سـفر کردی به خـورشـید ،رفتی اونور دقایق منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد بـه خـدا نـمــیـری از یاد تا اسیرغصه فردا نبود... بی خبر از موج و دریا ها نبود... غافل از لمس گل مینا نبود... این چنین پر سوز پر سرما نبود... بعد تو این زندگی زیبا نبود... که حرفهایش را از نگاهش میتوان خواند … (شعردریافتی ازمریم خانوم) بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود ! (دکتر علی شریعتی) اگربرای تو شعری عاشقانه بخوانم این شعرتا ابد با تو خواهد زیست حتی وقتی که من دیگرنباشم یا وقتی که دیگرمیان ما عشقی نباشد شعرعاشقانه بیشترازادم ها می ماند عاشقانت تو را ترک می کنند اما شعرعاشقانه همیشه باتو خواهد بود پس بگذاربرایت شعرعاشقانه بخوانم شعری ازاحماق جان که منو یاد تواورد... شعری که همیشه باتوبماند دلم گرفته آسمون ، نمی تونم گریه کنم شکنجه می شم از خودم ، نمی تونم شکوه کنم انگاری کوه غصه ها رو سینه ی من اومده باز داره باورم می شه ، خنده به من نیوموده بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها سنگ می زدند ولی گنجشک ها جدی جدی می مردند... جدی جدی می شکست... تو شوخی شوخی بهم ل بهم لبخندزدی ولی من جدی جدی عاشقت شدم منم آن شعله آتش که از هر شمع برخیزم تمام هستی خود را فقط به پای تو ریزم درون قلب من فرمانروایی کن که از موی تو برخیزد همه عطر دل انگیزم... مثل آن مسجد بین راهی…تنهایم هرکس هم که می آید مسافر است میشکند… هم نمازش را. هم عهدش را هم دلم را… …و می رود…. به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید.
صدام کن
اگه یه روزی چشمات پر از اشک شد و دنبال یه شونه گشتی که گریه کنی
صدام کن
بهت قول نمی دم که ساکتت کنم منم پا به پات گریه می کنم
صدام کن
اگه دنبال مجسمه سکوت می گشی تا سرش داد بزنی
صدام کن
قول میدم ساکت بمونم
صدام کن
اگه دنبال یه همدرد گشتی تا باهات همراهی کنه
صدام کن
من همیشه همراه تو ام
صدام کن
اگه ………..
نه دیگه دنبال بهونه نگرد که صدام کنی
فقط صدام کن
صدام کن
کبوترت در حسرت پر کشیدن پرپر زد!
تو حرفشان را باور نکن!
تمام این سالها کنار من بودی!
کنار دلتنگی دفاترم!
در گلدان چینی اتاقم!
در دلم …
تو با من نبودی و من با تو بودم!
مگر نه که با هم بودن،
همین علاقه ساده سرودن فاصله است؟
من هم هر شب،
شعرهای نو سروده باران و بوسه را
برای تو خواندم!
هر شب، شب بخیری به تو گفتم
و جواب تو را،
از آنسوی سکوت خوابهایم شنیدم!
تازه همین عکس طاقچه نشین ِ تو،
همصحبت تمام دقایق تنهایی من بود!
فرقی نداشت که فاصله دستهامان
چند فانوس ستاره باشد،
پس دلواپس انزوای این روزهای من نشو،
اگر به حجله ای خیس
در حوالی خیابان خاطره برخوردی …
غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق
ای خدای من کمک کن تا فراموشش کنم
آتشی افروخته باید که خاموشش کنم
شعله های سر کشش آخر مرا دیوانه کرد
کاش می شد عقل را آویزه گوشش کنم
راه من از راه او باید جدا باشد ولی
جمله ای می گویم و فردا فراموشش کنم
مثل رودی می روم دل را به دریا می زنم
می توانم با تن دریا هم آغوشش کنم
اما اکنون اگر فریاد هم بزنم کسی نمی شنود
دلخوش کرده ام که سکوت کرده ام …
سکوت پر بهتر از فریاد توخالیست !!!
دنیا راببین … بچه بودیم از آسمان باران می آمد ،
بزرگ شده ام از چشمهایمان می آید …
بچه بودیم درد دل را با هزار ناله می گفتیم ، همه می فهمیدند …
بزرگ شده ایم ، درد دل را به صد زبان می گوییم ،
اما هیچ کسی نمی فهمد
ببخش منو که باعث عذاب وجدانت شدم
ببخش منو که بچگی کردم و خواهانت شدم
ببخش که التماس من می لرزونه دل تو رو
ببخش که میخوام بدونم هر لحظه ای حال تو رو
تو رو خدا ببخش اگه غرورم و جا می ذارم
وقتی که اسم تو میاد رو همه چی پا میذارم
عزیز من ببخش اگه فراموشت نمی کنم
ببخش که تو خیالمم حتی بوست نمی کنم
ببخش که نیمه های شب فاصله رو داد میزنم
ببخش که توی خوابمم اسمت و فریاد میزنم
ببخش که دست من هنوز لایق دستات نشده
راستی بدون که قلب من دلخور از حرفات نشده
از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
یک سینه غرق مستی دارد هوای باران
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم
شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته
ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو
پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
فردا به چشم اما امشب دلم گرفته
انکه چشمان تو را این همه زیبا می کرد
کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد
یا نمی داد به تو این همه زیبایی را
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد
اگر♥عشق♥ نبود به کدامین بهانه ای می خندیدیم و می گریستیم؟
کدام لحظه های ناب را اندیشه می کردیم؟
چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آدمها شوخی شوخی به هم زخم زبون می زدند ولی قلبها ...
زندگی زیباست، زشتی های آن تقصیر ماست،
در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست!
زندگی آب روانی است روان می گذرد،
آنچه تقدیر من و توست همان می گذرد
www . night Skin . ir |